مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ شب داغ تهران، تابستان۱۳۶۰ جنگ با عراق نُهماهه میشود. پایتخت خسته و مضطرب است. شمار قربانیان جنگ هر روز بالاتر میرود و در دفتر ریاستجمهوری، همهچیز بههم ریختهاست. بنیصدر در حالی از ریاست جمهوری عزل میشود که ۱۰ روز پیشتر، از فرماندهی کل قوا هم برکنار شدهاست.
مجلس در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ عدمکفایت سیاسیاش را تصویب میکند. بلافاصله خودش را در خانهای امن، پنهان میکند. ساعت از نیمهشب گذشته است. هیچ چراغی روشن نیست. هرم گرما توی صورتش میزند و کف دستانش خیسخیس است. با قدمهای آهسته و گیجومنگ، هرچه به دستش میرسد را توی کیف دستی میگنجاند و بعد لباس نظامیاش را بر تن میکند.
بند پوتین را محکم میبندد و از میان کوچههای تاریک تا پایگاه هوایی گذر میکند. بارها در پیچوتاب کوچهها میایستد و از پشت دیوارهای سیمانی، پشت سرش را نگاه میکند. دهانش خشک است. نفسهای کوتاه و پشت سرهم میکشد و روی پیشانیاش عرق سرد نشستهاست. بالاخره خودش را به آشیانه میرساند.
چند ساعت بعد، بوئینگ۷۰۷ نیروی هوایی ایران از زمین کنده میشود و بهجای مسیر معمول، خط پروازش را کج میکند تا از مرز بیرون بزند. صبح پاریس که بالا میآید، تازه خبر میرسد که بههمراه مسعود رجوی از کشور گریختهاست و سر از فرانسه درآورده است. اولین رئیسجمهور پس از انقلاب، درست در اوج جنگ کشور را ترک میکند و با رهبر سازمان منافقین که بیرحمانه در جادهها و خیابانها مردم را سلاخی میکند، در یک هواپیما مینشیند.
مردم از جنگ و انفجارهای سیاسی خستهاند، اما تیر خلاص آنجا به پیکره جامعه برخورد میکند که فرار او با رجوی رخ میدهد. او بعدتر مدعی شد هدفش نجات جان و افشای استبداد تازه بود و هیچگاه با منافقین و صدام همراه نشد. او به مردم و جبهه داخل پشت میکند و همراه کسی میشود که دستش به خون هزاران بیگناه، زن و کودک آلوده است.
از پاییز۱۳۵۹ که عراق به ایران حمله میکند تا زمستان۱۳۵۹ و بهار۱۳۶۰، او به حکم امام خمینی (ره) فرماندهی کل قوا را بر عهده میگیرد. در مجلس و رسانههای رسمی آن روز، اتهام محوری علیه او «بیکفایتی در اداره جنگ» بود؛ تا جاییکه در ۱۳ دی۱۳۵۹ برخی نمایندگان علنی عملکرد جنگیاش را زیر سؤال بردند و روند سیاسی برکناریاش از فرماندهی و سپس عزلش در خرداد را رقم زدند. در همان دوره، شکاف او با حزب جمهوری اسلامی و سپاه بالا گرفت. او با مانعتراشی، جنگ را زمینگیر کرد. خرداد ۱۳۶۰ با موضع صریح رهبر انقلاب علیه او، پشتوانهاش فرو ریخت.
پس از عزل و فرار، پیوند کوتاهمدت بنیصدر با «شورای ملی مقاومت»، نهادی که با منافقین در پاریس ساخت به موج تازهای از اتهامها دامن زد. او با اپوزیسیون مسلح دست دوستی داد و به مردم ایران، پشت کرد. بعد از عزل او، هماهنگی ارتش و سپاه بهبود یافت و عملیاتهای ۱۳۶۱–۱۳۶۰ ایران (ثامنالائمه (ع)، طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس) رقم خورد. مانعتراشیهای «ابوالحسن بنیصدر»، ۹ماه تمام، شکست را به نیروهای ایران در جبهه تحمیل کرد.
«ابوالحسن بنیصدر» متولد دومین روز از فروردین ۱۳۱۲ بود. او در همدان به دنیا آمد و پدرش، روحانی و معتمد مردم همدان بود. او در دانشگاه تهران، اقتصاد خواند و سپس به فرانسه رفت و در سوربن ادامه تحصیل داد. پیش از انقلاب۱۳۵۷ در حلقه مخالفان شاه فعال بود و در موج بازگشت تبعیدیان به تهران آمد.
در آبان۱۳۵۸، برای مدتی کوتاه سرپرست وزارت خارجه و سپس وزیر اقتصاد شد و در بهمن۱۳۵۸ با رأی مستقیم مردم، نخستین رئیسجمهور جمهوری اسلامی شد. همزمان، با حکم بنیانگذار جمهوری اسلامی، ریاست شورای انقلاب و اختیارات فرماندهی کل قوا به او تفویض شد؛ ترکیبی که اگرچه قدرتش را زیاد کرد، اما او را در کانون همه منازعات قرار داد. با تشکیل مجلس اول و قدرتگیری حزب جمهوری اسلامی، تعارضها شدت گرفت.
اختلاف بر سر ترکیب کابینه رجایی، بحران درباره گروگانهای امریکا و سپس جنگ؛ کشور را در سطوح تصمیمگیری به هرجومرج کشاند. ۳۱ خرداد۱۳۶۰ مجلس به عدمکفایت سیاسی بنیصدر رأی داد. ۱۰روز بعد، «فرار بزرگ» و آغاز تبعید بیپایان او رقم خورد.
در پاریس، با منافقان و گروههای مسلح کُرد «شورای ملی مقاومت» را ساخت و در ۱۹۸۳ از این شورا جدا شد. در ورسای ساکن شد. سالها نوشت، مصاحبه کرد و تا سالهای پایانی عمر از پاریس، بر جمهوریت مصادرهشده نوحه خواند و علیه حاکمیت ایران مصاحبه کرد. او ۱۷مهر ۱۴۰۰ پس از بیماری طولانی در پاریس درگذشت.